گنجشک...
دوتا گنجشک بودن...یکی داخل اتاق ،یکی بیرون پشت شیشه
گنجشک کوچولوازپشت
شیشه گفت:من همیشه باهات میمونم قول میدم
وگنجشک کوچولوگفت:من واقعاعاشقتم.اماگنجشک توی اتاق بازهم فقط
نگاش کرد!امروزدیدم گنجشک کوچولوپشت شیشه ی اتاقم یخ زده!
اون هیچ وقت نفهمید گنجشک توی اتاقم چوبی بود!
حکایت بعضی ازماهاست...
خودمونونابود میکنیم واسه آدمای چوبی!کسانی که نه مارا می بینند ونه
صدامونو میشنون...!
نظرات شما عزیزان:
[ دو شنبه 27 مرداد 1393برچسب:گنجشک, ] [ 12:17 ] [ مهدی اسماعیلی ]
[ ]