25 نقل و قل درباره عشــق
The 25 Greatest Quotes About Love
ادامه مطلب
“It is not a lack of love, but a lack of friendship that makes unhappy marriages.”
― Friedrich Nietzsche
Your love for me is like a summer breeze at the end of a hot day.
It makes me smile.
Your love for me is like sweet rain in the midst of a long drought.
Something longed for and cherished.
Your love for me is like the falling of snow in the mountains.
Peaceful and beautiful.
Your love for me is like the ocean waves on the beach.
Strong and passionate.
Your love for me is like the sun by day and the moon by night.
Constant and unending.
Your love for me is like the stars in heaven.
Always there, and always more than I could ever imagine.
Your love for me.
Rocky Stonehedge
Love is expressed as an action and experienced as a feeling. Yet, love has an essence that resists defining in any single way — it encompasses compassion, determination, tolerance, endurance, support, faith, and much more. If you're in the dark about how to love, this article should give you some food for thought, and perhaps teach you a little bit about how to love yourself, love the world, and love other people just a little bit more.
!
از یک جایی به بعد آلیس میشوی در عجایب سرزمینی
که جز خاطره پای هیچ عصایی به آنجا باز نمیشود.
از یک جایی به بعد به خودت که میآیی پر شدی از رفت و آمد رویاهای پابرهنهای
که اعتبارشان نسبت مستقیم دارد با آرزوهای خطور نکرده در سر واقعیت!
از یک جایی به بعد خارج از فهم جوانی و پیری خاطره در تو دلقکی میشود
که زورش دیگر به اتمام یک سیرک خندهدار نمیرسد..
از یک جایی به بعد شهر در خاطرات ذهنیات به گل مینشیند تا دست از عصا درازتر برگردی..
برگردی به خواب، به رویا، به هر چیزی که دیدنش از زندگی عینی، لذتبخشتر است.
از یک جایی به بعد فقط باید خوابید که تنها خواب تو را به تمامی آنچه که از دست رفته است
و به رویاهای خوش بر باد رفته پیوند خواهد زد..
نادر ابراهیمی
وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه میکنم
زیباییات را با بهار گاه اشتباه میکنم
از شرم سر انگشت من پیشانیات تر میشود
عطر تنت میپیچد و دنیا معطر میشود
گیسوت تابی میخورد، میلغزد از بازوی تو
از شانه جاری میشود چون آبشاری موی تو
چون برگ گل در بسترم میگسترانی بوی خود
من را نوازش میکنی بر مهربان زانوی خود
آسیمه میخیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر
ای عشق من بی من کجا؟ تنها نرو من را ببر
من بی تو میمیرم نرو، من بی تو میمیرم بمان
با من بمان زین پس دگر هر چه تو میگویی همان
در خواب آخر عشق من در برگ گل پیچیدمت
میخوابم ای زیباترین در خواب شاید دیدمت
شاهکار بینشپژوه
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود
باید بگویم اسم دلم، دل نمیشود
دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانهی تو است که عاقل نمیشود
تکلیف پای عابران چیست؟ آیهای
از آسمان فاصله نازل نمیشود
خط میزنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی ز پنجره داخل نمیشود؟
میخواستم رها شوم از عاشقانهها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمیشود
تا نیستی تمام غزلها معلقاند
این شعر مدتیست که کامل نمیشود
زندهیاد نجمه زارع
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،
که نامی خوشتر از اینت ندانم.
وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،
به غیر از زهر شیرینت نخوانم.
تو زهری، زهر گرم سینهسوزی،
تو شیرینی، که شور هستی از توست.
شراب جام خورشیدی، که جان را
نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.
699666999999666999999666996666666996666699999666669966666699 699669999999969999999966699666669966669966666996669966666699 699666999999999999999666669966699666699666666699669966666699 699666669999999999996666666996996666699666666699669966666699 699666666699999999666666666699966666669966666996666996666996 699666666666999966666666666699966666666699999666666669999666
شمارهاي بالا رو انتخاب کنین Ctrl + F رو بزنين بعد شماره ی 9 رو بزنين حالا Ctrl + Enter رو بزنین و حرف دل منو به عشقم ببینین
دل آدم چه گرم می شود گاهی ساده,به یک دلخوشی کوچک...
به یک احوالپرسی ساده...
به یک دلداری کوتاه...
به یک تکان سر "یعنی" که تو را می فهمم...
به یک گوش دادن خالی,بدون داوری!
به یک همراه شدن کوچک...
به یک همراهی کردن ممتد و آرام...
به یک پرسش:"روزگارت چگونه است؟"
به یک دعوت کوچک به صرف چای!
به یک وقت گذاشتن برای تو...
به شنییدن یک"من کنارت هستم".
به یک هدیه بی مناسبت...
به یک غافلگیری:به یک خوشحال کردن کوچک...
به یک شاخه گل...
دل آدم گاهی چه شاد است
به یک فهمیده شدن,درست!
به لبخن
کلماتم را
در جوی سحر می شویم
لحظه هایم را
در روشنی باران ها
تا برای تو شعری بسرایم روشن
تا که بی دغدغه
بی ابهام
سخنان را
در حضور باد
_ابن سالک دشت و هامون_
با تو بی پرده بگویم
که تو را
دوست می دارم تا مرز جنون
"محمد رضا شفیعی کدکنی"
به جای اینکه به سکوت افراد توجه کنیم،
فقط به فریادشون میرسیم.
بیاید دیگه دیر نرسیم.
کار ما شاید این است
که در "افسون " گل سرخ شناور باشیم.
از کجا،وز چه خبر آوردی
خوش خبر باشی،اما
گرد بام و در من،
بی ثمر می گردی!
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری،نه ز دیار و دیاری،باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک،
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو،دروغ!
که فریبی تو،فریب!
قاصدک! هان ،ولی آخر ...، ای وای ...!
راستی آیا رفتی با باد
با توأم ، آی ،کجا رفتی ... های!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
در اجاقی _طمع شعله نمی بندم_
خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک ،
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند.
"مهدی اخوان ثالث"
هر روز به راهی که تو در آن قدم میگذاشتی و برای همیشه رفتی نگاه میکنم،
و هر روز وقتی به یاد می آورم
که آن لحظه وقتی در میان سیلاب اشک مرا در آغوشت گرفتی،
و خداحافظ آخرین حرفت برای این قلب پاره پاره بود،
از ثانیه ی پیش مطمئن تر میشوم که آن لحظه در آغوش تو بهترین لحظه ی زندگی ام بود.